طنین طنین ، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 25 روز سن داره

طنین بلا

حسودی حسودی......

      وای طنین ..................از دست تو که حسابی ابرومونو بردی دخترک حسود بابا دوست من!!!! امشب رفتیم تا بابا نوید برای اولین بار هستی ( نی نی عمو وحید ) رو ببینه که نمیدونی وقتی بابا نوید هستی رو بغل کرد که البته همه تعجب کرده بودن چون بابا نوید نی نی کوچولو هارو بغل نمیکنه اصلا؟؟؟!!!   اما اینبار خودش خواست فکر کنم خون برادر زاده رنگینتر از بقیه هست:)))  خلاصه که داشتی خودت رو از روی مبل می انداختی تا بری پیش بابا نوید تا بغلت کنه. من اصلا ازت توقع نداشتم دختر نازم اخه اون خیلی کوچولوه و البته فکر نمیکردم که شما اصلا معنی حسودی رو بدونی ؟؟؟؟؟ هنوزم باورم نمیشه!!! تا اخر شب نذاشتی کس...
29 آذر 1391

تقویم تاریخ...

خبر ............................. خبر    5 سال پیش در چنین روزی در ساعت 5 بعد از ظهر روز 3 شنبه ، وصلتی بین دو خانواده در گرفت که باجمله   (( با اجازه بزرگتر ها بععععله) شروع شد. این جمله دو خانواده طباطبایی و بیک آبادی رو با هم فامیل کرد و نقش اولهای این سناریو کسی نبود جزء ( ندا & نوید ) همسر عزیزم ، روزی که با تو آشنا شدم بهترین روز ، و روزی که برای همیشه ما به عقد هم درامدیم زیباترین روز و البته روزی که این فرشته زیبا رو به من هدیه کردی شادترین روز زندیگم بوده و هست .  سالگرد عقدمون مبارک نوید عزیز  ...
27 آذر 1391

هفتمین دندون عسل خانم!

عزیزم اونقدر دختر صبوری هستی که من اصلا متوجه نمیشم تو کی دندونات در میاد وقتی که سر میزنن بیرون متوجه میشم ، این دندون از پایین سمت چپ در اومده و سمت راستی هم در شرف بیرون اومدن هست عسلکم خیلی زود داری دندونات رو در میاری فکر کنم چون شکمو هستی خدا نمیخواد یه وقت سوء هاضمه بگیری جوجه مامان.      ...
27 آذر 1391

برررررررررررررف. و خبرهای خوش

دیروز اولین برف پاییزی باریدن گرفت هر چند که ما بیرون نرفتیم چون هوا خیلی سرد بود باد سردی میامد . ولی برف قشنگی بود که تا یکی دو ساعت پیش هنوز قطع نشده بود  دیروز زن عمو ازاده رو بردن بیمارستان برای به دنیا اوردن هستی خانم و دکتر ها گفته بودن که تا 4 شنبه به دنیا میاد اما امروز بعد از ظهر ساعت 4.30 ، 5 خبردار شدیم که هستی جون عجله داشته برای به دنیا اومدن دکترها هم کمکش کردن و یه نی نی ناز رو به دنیا اوردن البته ما هنوز ندیدیمش ولی شبیه عمو وحیده( به گفته عمو وحید ) تا چه حد موثق هست خدا میدونه. ...
26 آذر 1391

ماه دهم مبارک ... هوراااااااااااااااا

    سلام به همه دوستان اول تشکر از کسانی که به من رای دادند و یا تو فکر رای دادن هستن بعد باید بگم که من یه ماه دیگه بزرگتر شدم و به یک سالگی نزدیکتر ...هوراااااااااااااا دیروز وقت دکتر داشتم و قتی اقای دکتر مهربون منو بغل کرد تا معاینه کنه یکم ترسیدم ولی زود باهاش دوست شدم و بادقت ( مثل همیشه) به حرفاش گوش دادم و حالا نتیجه معاینه    وزن :  10کیلو 200 گرم قد :   74 دور سر 44.8   ...
25 آذر 1391

نای نای دخملی!

بلاچه مامان امروز که من داشتم به کارهای خونه میرسیدم هوس نای نای کرده بود منم گذاشتمش روی مبل روبروی تلوزیون و همون موقع اهنگ بوم بوم افشین رو پخش میکرد و طنین هم گاهی میرقصید و گاهی هم دست دسی میکرد . عسل من کی راه میری تا باهم حرکات موزون انجام بدیم بیصبرانه منتظر اون روز هستم گل گلکم. عکس العملهای جالبی نسبت به اهنگ ها داری امیدوارم نوازنده یکی از سازها باشی عسلک مامان   ...
25 آذر 1391

فضولی نی نی بلاچه!

دیگه داری حسابی فضول میشی ، با همه چیز کار داری چند شب پیش که داشتم وسایل شام رو اماده میکردم ظرف ترشی رو روی اپن گذاشتم و برای اوردن کاسه یک لحظه چرخیدم نمیدونم چطوری با دست ظرف رو برگردوندی وسط آشپزخونه و البته روی فرش نمیدونی چقدر عصبانی شدم ولی کاری بود که شده بود و فقط من مونده بودم که چطوری از بوی بد ترشی که توی خونه پخش شده بود خلاص بشم. به همه چیز کار داری از سی دی گرفته تا چاه و البته کشوها هم مستثنی نیستند. وقتی من دارم وبلاگت رو به روز میکنم شما هم مشغول خالی کردن کشوها هستی البته هر کدوم رو که بتونی فکر کنم باید کم کم دستگیره هارو باز کنم تا همه جا رو به هم نریختی و کار زیاد نکردی برای من.   ...
25 آذر 1391

بدو بدو آش داریم آششششششششششش!

سلام به همه دوستان ، من چند وقتی نبودم ونتونستم وبلاگ رو به روز کنم اما برگشتم و البته با قدرت  دیروز جای همگی خالی ما و عده ای از فامیل دور هم چمع شدیم تا آش پشت پای دایی شهروز رو بپزیم و البته بخوریم ...  وای که چه آشی بود خوشمزه و عالی .... جای همگی خالی  چند تا عکس از دیروز براتون میزارم اما اگه هوس آش رشته کردین حتما برای خودتون درست کنین که تو دلتون نمونه یه وقت بخدا راضی نیستم   به همراه آش لوبیا پلو با ترشی و همچنین کوکو سبزی هم سرو شد    این هم چند تا عکس با باران خانمی و طنین نگران:)))   نمیدونم باران چیداره نگاه میکنه و نقشه میکشه!!! ...
24 آذر 1391

بای بای دایی جون:((

  عزیزم مامانی امشب خیلی دلش گرفته اخه دایی شهروز 1 شنبه یعنی 2 روز دیگه میره خدمت سربازی تو شهر بابل. میدونی عزیزم دایی شهروز پیش من بزرگ شده و مثل بچه خودم میمونه و خدا میدونه که چقدر دوسش دارم و همیشه میخوام که خدا خودش حفظش کنه شما هم براش دعا کن که این چند ماه به خوبی بگذره و شهروز بیاد پیش ما ، فردا میریم خونه مامانی تا پس فردا ساعت 6 با دایی خدا حافظی کنیم و  آب بریزیم پشت سرش( این یه رسم قدیمه که مسافر زود و سالم برگرده)   اینم عکس دایی با کلاه سربازی  البته فکر کنم کلاهش سبز باشه اما اینجا ابیه   ...
18 آذر 1391

طنین و دوستان

این عکس رو 8 شهریور ماه سال 91 انداختیم با فرناز اون موقع هر دوتایی کوچولو بودین.   و این عکس رو 28 مهر ماه سال 91 انداختیم، ببین چه بزرگ شدین ماشاالله و از اونجایی که شیطون هم شدین نشد یه عکس خوب بندازیم.   این هم یه عکس نانازی با دختر خاله بهناز (النا خانم مهربون)    ...
18 آذر 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به طنین بلا می باشد